چرا دیگه خوشحال نیستیم؟

0
1097

جدیداً زیاد می‌شنوم که خیلی از افراد میگن «دیگه چیزی ما رو خوشحال نمی‌کنه، حتی چیزی هم ما رو ناراحت نمی‌کنه، یعنی اصلاً انگیزه‌ای واسه انجام کارها نداریم».

 

اگر شما هم جزو این دسته از افراد هستید که دیگه چیزی واقعاً خوشحالتون نمی‌کنه، باید بهتون بگم که شما هم زندانی “سلول شماره ۱۱” هستید.

 

شما خودتون رو داخل سلولی حبس کردید که به “سلول شماره ۱۱” معروفه. زندان‌بان این سلول هم خودتون هستید! یعنی تا زمانی که خودتون درب این سلول رو باز نکنید، نمی‌تونید ازش خارج بشید.

 

۱۱ مورد وجود داره که باعث میشه افراد نه از چیزی خوشحال بشن و نه ناراحت بشن. این ۱۱ مورد رو بهتون میگم و راه‌های مقابله با اون‌ها رو هم باهاتون در میون میذارم.

۱- شما در مورد آینده نگرانید

دلیل این که اکثر افراد از اتفاقات روزمره لذت نمی‌برن، نگرانی اون‌ها نسبت به اتفاقات آینده‌ست.

 

مثلاً کنکور، مثلاً یه قرارداد، مثلاً قضایای عاطفی و کاریشون. همش به این فکر میکنن که چه اتفاقی ممکنه بیوفته. نکته‌ی جالب اینه که، ۹۰ درصد پیش‌بینی‌های ما اصلاً به وقوع نمی‌پیونده و صرفاً ما داریم پیش‌بینی الکی میکنیم!

 

با این که خود من در این زمینه فعالیت میکنم، یادمه دو سال پیش، ۲۴ ساعت چنان تحت فشار استرس بودم، که شاید باورتون نشه اما احساس میکنم توی اون ۲۴ ساعت کلی پیر شدم. کلی برآورد کرده بودم که اتفاقای بد میوفته. اما وقتی که صبح شد هیچ کدوم از اون اتفاق‌ها نیوفتاد و همه چیز به خیر و خوشی تموم شد.

 

درواقع، چیزهایی که پیش‌بینی نمی‌کنیم ما رو نمی‌ترسونن؛ چیزهایی که “خودمون” پیش‌بینی‌شون می‌کنیم ما رو می‌ترسونن.

۲- نمی‌تونید اوضاع رو کنترل کنید

این رو در نظر بگیرید که در محل کارتون، کسی به شما احترام نمیذاره. یا توی جمع‌ها زیاد شما رو نمی‌شمرن، نمی‌تونید جَو رو کنترل کنید و مواردی از این دست.

 

چون روی بقیه کنترل ندارید دچار مشکل میشید. ممکن هم هست این افراد، نزدیکانتون باشن، کسی که باهاش توی یک رابطه‌ی عاطفی هستید و غیره.

 

راه‌حل این مشکل اینه که یک مقداری روی “اصول رفتاری‌تون” کار کنید. چون احتمالاً مشکلات رفتاریه که مسبب این موضوع هست. راجع به اصول رفتاری فایل‌های رایگان بسیاری در کانال تلگراممون هست که میتونید به اون‌ها رجوع کنید.

۳- افسردگی نمایشی

ما یک سری بیماری‌های روانی رو صرفاً اسمشون رو میدونیم، علائمشون رو نمیدونیم.

 

خیلی‌ها به من پیام میدن میگن «ما افسرده شدیم». میگم این رو یک متخصص بهتون گفته؟ میگن «نه خودم علائمش رو می‌فهمم!»

 

نخیر؛ اینجوریا نیست. یک سری بیماری‌ها واقعاً نیاز به متخصص دارن. این که حالتون خوب نیست لزوماً این معنی رو نمیده که افسرده هستید.

 

اما بدتر از اون، افسردگی ی نمایشیه! یعنی حالا یه اتفاق بدی برامون افتاده و ما نشون میدیم که افسرده شدیم. توی جامعه ی ما هم به آدم‌های افسرده بها میدن: «آخِی، فلانی افسرده‌ست… فلانی بعد از اون موضوع افسردگی گرفته». در صورتی که این بها هیچ چیزی رو به ما اضافه نمیکنه بلکه ما رو متوقف میکنه.

 

همونطور که توی فایل‌های قبلی بهتون گفتم، آدم‌ها شهرت بد و خوبشون رو حفظ میکنن. همین که به ما بگن «افسرده» و کاری به کارمون نداشته باشن واسه ما کفایت میکنه.

 

همین کار، ما رو به سلول شماره ۱۱ وارد میکنه و ما دیگه از چیزی خوشحال نیستیم. چراکه مجبوریم افسردگی‌مون رو حفظ کنیم. چیزی که بهش مشهور شدیم!

 

یک جمله‌ای رو کاملاً دوستانه بهتون بگم؛ دست از این مسخره بازی بکشید. چند سال دیگه به این که نتونستید کاری بکنید و دستاوردی داشته باشید هیچ کس هیچ امتیازی نمیده به شما میگن «بی‌عرضه».

۴- بدبینی سلسله‌وار

یعنی نسبت به همه چیز بدبینیم. جالب اینجاست که این بدبینی در مراحل اولیه مشکلی نداره، اما بعد از یه مدتی تبدیل میشه به یک بدبینی ریشه‌دار!

 

نکته اینجاست؛ زمانی که شما قصد می‌کنید یه کاری رو انجام بدید، مغز شما دلایل و براهینی رو فراهم می‌کنه تا ثابت کنه که این کار درسته یا غلط.

 

بطور مثال؛ وقتی شما از کسی بدتون میاد، مغز شما تلاش میکنه تمام دلایل لازم برای «بد به نظر اومدن» اون شخص رو جمع‌آوری کنه. در این حد که اگر اون فرد کوچکترین حرکتی رو انجام بده شما بهش شک می‌کنید!

 

این بدبینی سلسله‌وار باعث میشه که شما دیگه از چیزی خوشحال نباشید، دیگه اتفاقی شما رو به وجد نمیاره. چون تمرکز رو میذارید روی نقاط منفی هر رویداد.

 

راه‌حل ساده‌ای برای این کار وجود داره: کارتونو بکنید. این همه دلیل گره‌ای رو باز نمیکنه.

۵- از دیگران کینه به دل دارید

 

حالا چه از فرد یا افرادی یا از اتفاقی.

شما اینقدر این کینه رو با خودتون حمل می‌کنید که حس آدم‌های بدبخت بهتون دست میده.

توی مقالات قبلی هم بهتون گفتم؛ اگر الان کینه‌ای دارید، ره یک‌شبه رو صدساله نرید. همین الان با شخص تماس بگیرید و بگید من ازت ناراحتم، ازت کینه‌ای دارم یا حداقل کاری که میتونید برای خلاص شدن از اون کینه انجام بدید رو انجام بدید. در غیر این صورت چون دارید این بار سنگین رو روی دوشتون حمل می‌کنید، از هیچ‌چیز خوشحال نخواهید بود.

۶- مشکلات عاطفی

حالا هر مشکلی در زمینه روابط عاطفی. یک رابطه‌ای به هم میخوره، یک دعوایی بوجود میاد و دیگه از اونجا به بعد هیچ چیزی برای شما عاشقانه نیست، هیچ‌چیزی جذاب نیست، دنیا براتون رنگ خاکستریه، صبح غزل‌خونش دیگه براتون یه آهنگ دیگه نیست…، یه همچین حالتی!

 

جالب اینجاست که توی لحظات اولیه شما خودتون می‌تونید کنار بیاید با اون مشکل عاطفی اما اطرافیانتون نمیذارن.

 

باز هم توی کانال تلگراممون یک سری فایل‌های رایگان در زمینه‌ی شکست عاطفی وجود داره که می‌تونید به اون‌ها رجوع کنید.

۷- قوانینی که برای دیگران وضع می‌کنید

این مورد هم خیلی جالبه.

شما سعی می‌کنید برای دیگران قوانینی رو وضع کنید و چون دیگران هم دارای منطق و فکر هستن، الزامی برای رعایت اون‌ها نمی‌بینن. بنابراین شادی از شما گرفته میشه و دیگه هیچ‌چیز شما رو خوشحال نمی‌کنه.

 

یعنی چی؟ یعنی شما -به عنوان قانون درون‌ذهنی‌تون- انتظار دارید که اول صبح همه لبخند بزنن و با روی گشاده با شما سلام‌علیک کنن. شما انتظار دارید که مثلاً همسرتون یک‌سری کارها رو خودکار انجام بده و غیره.

 

خب این کار باعث میشه که آدم‌ها از قوانین ما سرپیچی کنن چراکه اون‌ها هم قوانین خاص خودشون رو دارن و بعد از یه مدت شما احساس سرافکندگی می‌کنید و فکرمی‌کنید که دیگه کسی عزت و احترام شما رو نداره.

 

این رو یادتون باشه. هیچ‌وقت برای دیگران نمی‌تونید قانون بذارید مگر اینکه در ازای اون قانون، منفعتی براشون در نظر گرفته باشید. جهان بر این قانون بنا شده.

۸- بی‌پولی

شما زمانی که پول نداشته باشید، از جمع‌هایی که احساس می‌کنید قراره بابت شاد شدن هزینه‌ای بکنید، دور میشید و دیگه این میشه فلسفه‌ی زندگیتون.

 

از کادویی که براتون میخرن خوشحال نمیشید، چرا؟ چون در ازای اون کادو شما هم قراره کادو بخرید و اوضاع بد میشه و چون بی‌پولید، این موضوع شادی رو از شما میگیره.

 

یک رابطه‌ی عاطفی جدید ایجاد می‌کنید اما براتون خوشحال کننده نیست. چراکه برای رابطه باید خرج کرد و شما پولی ندارین!

 

یک موقعیت کاری جدید ایجاد میشه و شما باید برای ابتدای کار کمی هزینه کنید اما پولی ندارید. پس موقعیت فوق‌العاده هم خوشحالتون نمی‌کنه.

 

بی‌پولی دیگه راه‌کارش خیلی سادست؛ باید تلاش کنید برای پولدار شدن! شاید بگید: «عــه؟ سادست؟؟ خب پس چجوریه که ما بلد نیستیم؟…»

۹- حس بی‌عرضه‌گی

یعنی میگن ایشالا دست به خاک میزنی طلا شه، شما دست به طلا میزنی خاک میشه! هر کاری رو شروع میکنید با بدشانسی مواجه میشید.

ما همش فکر می‌کنیم این شانسه که دخیله اما نه! عرضه‌ی ماست که اینجا دخیله.

 

ما بی‌عرضه‌گی می‌کنیم و زمانی که بی‌عرضه باشیم چیزی خوشحالمون نمی‌کنه چرا که مطمئنید بعد از فلان اتفاق خوشحال کننده دوباره خرابکاری می‌کنید.

 

راه مقابله با این مشکل هم اینه که فرماندهی مغزتون رو بدست بگیرید. کمی تمرکز بیشتر، کمی آموزش بیشتر راجع به کاری که می‌کنید. حالا کارِ زندگیه هر چیزی که هست.

 

بی‌عرضه‌گی آفت بسیار بزرگی برای زندگیه. خیلیامون هم فکر می‌کنیم هرچقدر امکانات داشته باشیم عرضه ی بیشتری هم داریم. «من پول دارم، من مدرک دارم، من فلان چیز رو دارم». خیر! عرضه یعنی استفاده‌ی صحیح از امکانات و منابع!

۱۰- مقایسه‌ی خودتون با دیگران

بله مقایسه! مقایسه با هم دوره‌ای‌هاتون، همکاراتون، هم‌سن‌هاتون و غیره و این حال شما رو بد میکنه اون هم بصورت «مداوم» و دیگه هر چیزی رو منت و لطف تلقی می‌کنید. مثلاً یه نفر برای شما کادو میخره: «اینم میدونه که من آدم موفقی نیستم میخواد دست منو بگیره!»

حالا راه‌کار این موضوع چیه؟

من توی این چند سالی که در زمینه‌ی روانشناسی و رفتارشناسی درس میدم،تحقیق و مطالعه می‌کنم، یه چیزی رو خوب متوجه شدم: «آدم‌ها، ظاهر خودشون رو چند برابر مجلل میسازن». شما زمانی که به پوزیشن بعضی افراد نگاه می‌کنید، احساس می‌کنید که خیلی کارها کردن اما کمی که ریز میشین می‌بینید نه اونقدر ها هم خبری نیست.

 

من چند وقت پیش مذاکره‌ای داشتم و شخص مقابل ادعا میکرد که در ماه چند صد میلیون تومن درآمدشه. بحث به این رسید که برای کسب و کارش باید هزینه کنه، در حد چند ده‌میلیون تومن. یهو به هم ریخت و گفت «میشه من این مبلغ رو توی چندتا قسط پرداخت کنم و… میتونم چک بدم؟…»

 

ببینید؛ همه در حد حرف بزرگن، اما ذات قضیه خیلی فرق میکنه. ولی این نباید دلیلی بر این بشه که شما هم تلاش نکنید و بگید خب چون سخنوران گفت همه چی حرفه پس لازم نیست کاری بکنم. خودتون رو با خودتون بسنجین و برای بهتر شدن اوضاع دست به کار بشید.

۱۱- یک زمان و یک مرحله برای شاد شدن در نظر می‌گیرید

یعنی مثلا شما بگید «اگه فلانی برگرده زندگیم گلستان میشه … اگه یه میلیارد پول داشتم اونوقت خوشحال بودم …»

 

این کار باعث میشه که شما یک سری فرصت‌ها و زمان‌های طلایی رو از دست بدید. چون دست به هیچ کاری نمیزنید تا اون اتفاق خاص براتون بیوفته.

 

به عبارتی «زمان حال» رو از دست میدید و این کار خوشحالی رو از شما سلب میکنه.

این مطلب را به اشتراک بگذارید:

افزودن دیدگاه